گام اول: الفبای بازاریابی
میدونی همیشه اولین قدمها سختن ولی بعدش که دیگه آدم راه افتاد هیچی جلو دارش نیست. اما باید از یه جایی شروع کرد وگرنه همیشه توی یه مرحله از زندگی گیر میکنیم و پیشرفت نمیکنیم.
برای اینکه قطارتون توی شروع راه خیلی سریع راه بیفته ما برای شروع دوره چارسوی فروش یه الفبای اولیه بازاریابی آماده کردیم که کمکتون میده تا بهتر فرایند بازاریابی رو درک کنین و بدونین توی مسیرتون باید دنبال چه سرنخهایی باشین. خب آمادهاین که شروع کنیم؟
تعریف بازاریابی
برای شروع و قبل از هر چیزی باید شما رو با مفهوم بازاریابی آشنا کنیم چون خیلی جاها فکر میکنند بازاریابی یعنی فروش، اما بازاریابی دنیای خیلی بزرگتری داره و شامل مفاهیم زیادی میشه.
تعریفی که توی این پست بهتون ارائه میکنیم حکم یه نقشه راه رو داره. یعنی شما این تعریف رو میگیرید دستتون و توی دنیای بازاریابی به عنوان یه ابزار کاربردی دائماً ازش استفاده میکنید با استفاده از تعریف بازاریابی به عنوان نقشه میفهمین کجای راه هستید و باید از کدوم طرفی برین.
بازاریابی تعریفهای آکادمیک زیاد داره، حتی شامل ۴ تا نسل هم میشه که صحبت کردن راجع به اینا ممکنه خودش چهار پنج تا مقاله طول بکشه اما ما میخوایم توی یه خط براتون خلاصهاش کنیم.
بازاریابی یعنی شناخت نیازهای مشتریها، انتخاب یه گروه خاص از بین مشتریهای شناسایی شده و طراحی یه محصول ( ارزش) متناسب با نیازها و ویژگیهای مشتریهای انتخاب شده. این فعالیتها باید موجب سود مشتریها و شما بشه.
این ساده ترین تعریفیه که میشه برای بازاریابی داشت. حالا شما اگر میخواین یه کار و کاسبی راه بندازین باید چه طوری از تعریف بازاریابی استفاده کنین؟
خب بیاید تا براتون بگیم:
شناخت نیاز مشتری
در ابتدای جمله ما گفتیم که بازاریابی یعنی شناخت نیاز مشتریها.
این یعنی شما قبل از هرگونه کاری یا سرمایهگذاریای باید برین و فقط ببینید مشتریهاتون چی میخوان. یا به عبارتی چه چیزایی دغدغشونه. اگر مثلاً به لباس نیاز دارن دوست دارند لباسهاشون چه ویژگیای داشته باشه، مثلا بفهمین رنگ لباس مورد علاقشون چیه؟ چه سبک لباسی رو میپسندن یا این لباس رو برای چه موقعیتهایی نیاز دارن. باید دقیقا بفهمین توی فکرشون چی میگذره.
ممکنه الان بگین خب من خودم میدونم مردم فلان چیز رو می خوان.
این خطرناکترین جملهای هست که توی دنیای مدیریت و بازاریابی میتونین بزنین.
خیلی وقتا ما به خاطر شرایط خاصی که توش هستیم ممکنه یه جوری فکر کنیم که اشتباه باشه و تفکر مردم نباشه. همین ماجرا باعث میشه با کله بخوریم زمین و کلی ضرر کنیم.
تا وقتی که مطمئن نشدین و تحقیق نکردین و تاییدیههای لازم رو نگرفتین حکم صادر نکنین. اینو بدونین شما ممکنه راجع به نیازهای مشتریهای احتمالیتون بتونید حدسهایی بزنید ولی باید حتما این حدسها رو تست بزنید و ببینید درست هست یا نه وگرنه میرید و پول خرج میکنین و وقتی متوجه میشید اشتباه کردین که تمام محصولاتتون روی دستتون باد کرده و یه ضرر گنده کردین.
حالا این که تحقیقات بازاریابی رو چه طور باید یاد بگیرین و چه تکنیکهایی داره رو توی مقالات بعدی قشنگ براتون میشکافیم.
اما بیاید به بخش دوم تعریف بازاریابی یه نگاهی بندازیم:
انتخاب یه گروه خاص از مشتریان (بازار هدف)
میدونید ما همیشه نمیتونیم همه مردم رو مشتریهای خودمون بکنیم. یه قلم مثلا شرکت کوکاکولا رو ببینید دیگه این برند یه محصولی رو تولید میکنه که همه میتونن استفاده کنند و لذتش رو ببرند ولی آیا همه ازش خرید میکنن و مشتریش هستن؟ نه!
خیلیها اصلاً ممکنه دوستش نداشته باشن و ترجیحشون چیزای دیگهای باشه.
پس ببینید شما هر چه قدر هم گنده و پولدار باشین نمیتوننین به همه مردم رو مشتری خودتون بکنین.
پس باید، مخصوصاً برای شروع کار، یه گروه خاصی رو انتخاب کنین و روی اونا متمرکز بشین( مشتریان هدف)، تمام نیازهای اونا رو در بیارین، تبلیغاتتون برای اونا باشه، دیزاین فروشگاهتون بر اساس سلایق اونا باشه و….، به عبارتی تمام کارهایی که میکنین باید مشتریهاتون گوشه ذهنتون باشن.
حالا چه طور میشه به این اطلاعات رسید و اینقدر خوب مشتریها رو شناخت؟
با تحقیقات بازاریابی. اینکار یعنی شما بشینین با یه سری تکنیک که توی درسهای بعدی بهتون یاد میدیم مشتریها و نیازهاشون رو به خوبی بشناسین و تحلیل کنین تا مشتری هدفی که انتخاب کردین وقتی پاشو گذاشت توی مغازه شما، مغازه رو خالی کنه و دست پر بره.
خب بریم ادامه بدیم؟ چیزی دیگه نمونده تا جمله تموم بشه.
طراحی محصول (ارزش) متناسب با نیازهاشون.
وقتی ما یه گروه مشتری رو انتخاب کردیم و نیازهاشون رو دونستیم. دیگه وقتش رسیده که بهشون یه محصولی رو ارائه بدیم تا بتونیم چرخ کار و کسابیمون رو بچرخونیم.
اینجاست که شما یا میرید اجناسی رو میارین توی مغازه که مشتریها دوست دارند یا اینکه اصن یه خدمت یا کالایی رو طراحی میکنین مخصوص اون فرد که نیازش رو به خوبی رفع بکنه.
البته این دو تا حوزه ای که گفتم خودش دنیاهای متفاوتی داره (یعنی طراحی محصول و فروش محصول) حالا ما به مرور توی این مقالهها راجع به جفتش صحبت میکنیم.
نکته آخر: هم مشتری هم شما باید سود کنین.
شنیدین که میگن باید یه معامله دو سر سود باشه؟ خب این توی دنیای بازاریابی هم جزو اصلهای مهمه. وقتی شما در حال انجام فعالیتهای بازاریابی هستین باید تمام تلاشتون رو بکنین که سود مشتری رو حداکثری کنین تا از کار شما راضی و خرسند بشه و درصد وفاداریش به کسب و کار شما بره بالا.
اگه غیر این باشه و فقط سود کسب و کار خودمون رو در نظر بگیریم خیلی زود مشتریهای خودمون رو از دست میدیم و در نهایت این ما هستیم که ضرر کردیم.
امروزه تمام تاکید بازاریابهای بزرگ دنیا اینه که بازاریابها باید تمام تلاششون رو بکنن تا سود حداکثری رو به جامعه برسونن و نسبت به اون بیتفاوت نباشن.
قدم بعدی چیه؟
خب این چیزایی که توضیح دادیم فقط یه ذهنیت بهتون میده که قراره چیکار کنین، شایدم به صورت ناخوداگاه به این چیزا پس ذهنتون فکر میکردین اما این مطالبی که گفتیم اینقدرها هم ساده نیستن و هر کدوم ریزه کاریهای خاص خودشون رو دارن که قصد ما هم توی این مقالات همینه که ریزه کاریها رو یادتون بدیم.
حالا یه چندتا کلید واژه توی دل مطالبی که گفتیم هست، که خوبه بیشتر باز بشن اما فعلا تا همین جا برای این مقاله کافیه. پاشین یه لیوان آبی بخورین و یه چرخی بزنین و به این چیزایی که گفتیم فکر کنین تا ملکه ذهنتون بشه.
بعدش باز بیا و برو سراغ مقاله بعدی ( این مقاله و مقاله بعدی رو توی یه روز بخون که اثر حداکثری داشته باشه.)
بدون دیدگاه